Bluedays

روزهای گرفته

Bluedays

روزهای گرفته

تغییرات شگرف مغز من یا؟

همه چیز تو زندگی عوض میشه. پارسال هیچ فکر می کردی کارت به اینجا بکشه؟! الان خوشحالی؟

_ معلومه که خوشحالم.

.

خوش اومدی :)


مرگ؟

باید اعتراف کنم این دومین باره که به طور جدی دارم به مرگ فکر می کنم و بار اول نزدیک بود از شدت ترسِ از مرگ سکته کنم و واقعا بمیرم! یکی از بزرگترین دلایل ترس من اون طرفه. نمی دونم اون طرف چه خبره و قراره باهام چیکار کنن!
تا الان سه نفر خواب مرگ منو دیدن. دو نفر از اونا خواب هاشون همیشه تعبیر میشه و دیشب هم دو نفر به طور همزمان خواب مرگ منو دیدن اونم به طرز خیلی فجیع! قصد ندارم تعریفش کنم!
اگه واقعا مُردم ممنون میشم که همه تون من رو ببخشین. وصیت می کنم جسدم رو بسوزونید ولی از اونجایی که می دونم انقدر ... اید که این کارو نمی کنید پس لطفا تو لواسون خاکم کنید و پنجشنبه ها به سر مزارم بیایید و فاتحه بخوانید! بهش بگید دوستش داشتم و تا آخرین لحظه به یادش بودم!
از شوخی گذشته، فکر نکنین که الان به خاطر یکی دو تا خواب جوگیر شدم و دارم پرت و پلا می گم. شاید الان بمیرم، شاید فردا، شایدم پنجاه سال دیگه ولی خب خواستم اینا رو بنویسم که اگه واقعا مردم همه بیاین ختمم و بگین که بیچاره از مرگش خبر داشت شب قبلشم تو خواب همه مون اومده بود!!!